تولید اثر ادبی در جهان قدیم سازِکار متفاوتی با آنچه امروزه ما شاهدیم داشته است. مسئلة اوّل در تولید اثر ادبی این است که اشخاصی زندگی شاعر یا نویسنده را در حدّ نیازهای اوّلیّه برآورده کنند. هرچه تعداد این حامیان و همچنین توان آنان در حمایت از تولیدات فرهنگی در یک دوره بیشتر باشد، احتمال اینکه آثار بیشتر و باکیفیّتتری در آن دوره پدید آیند، بیشتر میشود. برای ارزیابی اوضاع فرهنگی در دورة سلجوقی نیز همانند هر دورة تاریخی دیگری، بدون شکّ یکی از نخستین گامها، شناختن کسانی است که از آثار فرهنگی حمایت میکردهاند. این تحقیق به بررسی حامیان آثار ادبی در قلمرو سلاجقة بزرگ (از طغرل تا سنجر) و همچنین سلاجقة عراق و کرمان خواهد پرداخت. دورة اتابکان و سلاجقة آسیای صغیر به سبب گستردگی زیاد، نیاز به تحقیقات جداگانهای دارند و موضوع این تحقیق نیستند؛ فقط در پایان این دوره، اشارهای به ایلدگزیان خواهد شد. از نظر موضوعی، تأکید این تحقیق بر ادبیّات فارسی خواهد بود؛ با این حال، برای اینکه تصویری که از حامیان ارائه میشود ناقص نباشد، به آثار غیر ادبی (مانند آثار علمی) که در این دوره تألیف شده، هم اشاره خواهد شد. در قسمت اوّل، حامیان شعرا از زمان طغرل به ترتیب تاریخی بررسی شدهاند و پس از خود پادشاه، وزیران و دیگر درباریان و نیز رجالی که در عصر وی بودهاند، مطالعه شدهاند. در مرحلة بعد، برای آنکه مشخّص شود حامیان فرهنگی این دوره از کدام طبقه بودهاند، افراد به چند طبقه از جمله شاهان، وزیران، دیوانیان، حاکمان محلّی، امرای لشکری، و علویان تقسیمبندی شدهاند تا مشخّص شود حامیان تولید آثار ادبی، بیشتر از میان کدام طبقات اجتماعی و سیاسی بودهاند.
بخش اوّل: تحلیل تاریخی
دورة طغرل
دربارة طغرل (447-455) باید گفت در اشعار موجود در دیوانهای چاپشده ـ بهجز چند بیت در ابتدای ویس و رامین ـ حتّی یک قصیده که مدح وی را گفته باشد وجود ندارد. تنها اثر ادبی قابل توجّهی که در دورة طغرل به وجود آمده، منظومة ویس و رامین از فخرالدّین اسعد گرگانی است. در این کتاب، مدح طغرل و وزیرش عمیدالملک کندری وجود دارد (گرگانی، 1349: 10، 16 ببـ). با این حال باید توجّه داشت که کتاب به درخواست عمید اصفهان نوشته شده است و در طول تألیف کتاب هم نه طغرل و نه کندری در اصفهان نبودهاند که بخواهند حمایتی از نویسنده کنند. در واقع، گرگانی ابتدا در نزد طغرل بوده است، ولی بعد ترجیح میدهد همراه او به نقاط دیگر نرود و به بهانهای در اصفهان میماند (مینوی، 1334: 13). بنابراین حامی این کتاب را باید همین عمید ابوالفتح مظفّر دانست که هنگام اقامت شاعر در اصفهان، از لطف او برخوردار بوده است. این مسئله که در هشت سال حکومت طغرل حتّی یک اثر برای او تألیف نشده است، به وضوح بیتفاوتی وی را به مسائل فرهنگی نشان میدهد. البتّه هیچ معلوم نیست که وی اساساً چه اندازه زبان فارسی را میفهمیده که بخواهد از آن حمایت کند. از این گذشته، بسیاری از سلاجقه، پیش از آنکه این قوم به قدرت برسند، حتّی کمتر تجربة زیستن در شهرها را داشتند تا چه رسد به اینکه بخواهند با ظریفترین مسائل حکومتی و آن هم مسائل فرهنگی آشنا باشند. در چنین اوضاعی، گروهی که انتظار میرود سنّتهای درباری پیشین را دنبال کنند، وزیران هستند. با وجود این، از میان وزیران طغرل، فقط میتوان از کندری نام برد که علاوه بر چند بیتی که در آغاز ویس و رامین مدح شده است، لامعی هم در دیوانی که از اشعارش به جا مانده، هفت شعر در مدح وی دارد (لامعی گرگانی، 2535: 1، 29، 39، 68، 82، 98، 132).
میتوان احتمال داد که تثبیت یک حکومت نوپا در آن دوران آشفتگی که مدّعیان قدرت بسیار بودند، زمان و انرژی برای رسیدگی به امور فرهنگی برای سیاستمداران باقی نمیگذاشت؛ چراکه رسیدگی به چنین اموری اساساً نیازمند ثبات و برقراری آرامش و فراغت دربار است تا امکان تشکیل حلقههای علمی و ادبی ـ که پیشنیاز تولیدات فکری و ادبی است ـ به وجود آید و چنین شرایطی در آن دوران پرآشوب آغاز یک حکومت جدید که در بسیاری نقاط مشغول کشورگشایی و از بین بردن دیگر مدّعیان قدرت بود، تصوّرپذیر نبود. از تنها حامیان دیگری که در دورة طغرل اطّلاع داریم، یکی دو تن دیگر از حاکمان شهرها هستند که یکی دو قصیده برایشان گفته شده است (لامعی گرگانی، 2535: 87، 107، 151، 157).
دورة البارسلان
شاعری که به دربار البارسلان اختصاص داشته، بُرهانی، پدر امیرمعزّی، بوده است. ازآنجاکه دیوانی از برهانی باقی نمانده، تعداد اشعار وی در مدح البارسلان نامشخّص است (معین، 1327: 8). بهغیر از این، فقط از یک قصیدة لامعی و یک قصیده که در تبریک فتح ملازگرد گفته شده است، خبر داریم (لامعی گرگانی، 2535: 141؛ عمعق بخارایی، 1389: 229). بهجز نظامالملک ـ که دربارة وی صحبت خواهد شد ـ از کس دیگری اثری به دست نیست که حمایتی از شعرا در این دوره کرده باشد.
دورة ملکشاه
شاعری که به مدح وی اختصاص داشته، امیرمعزّی بوده و در دیوان وی، بیش از هر کس دیگری مدح شده است؛ یعنی در 99 قصیده (معزّی، 1318: 15، 77، 79، 80، 90، 93، 94، 95، 113، 117، 138، 140، 141، 144، 145، 146، 148، 149، 150، 167، 176، 191، 220، 221، 223، 224، 225، 226، 227، 267، 269، 270، 272، 273، 275، 276، 277، 316، 320، 321، 329، 330، 331، 332، 333، 335، 358، 405، 438، 479، 482، 483، 498، 499، 512، 524، 526، 527، 528، 531، 532، 534، 535، 536، 537، 538، 539، 540، 543، 544، 546، 547، 551، 552، 570، 572، 616، 645، 661، 676، 688، 691، 700، 703، 704، 706، 707، 709، 710، 711، 713، 734، 735، 774، 775، 809، 818، 819). علاوه بر این، از دو کتاب هم خبر داریم که وی در شکلگیریاش نقش داشته است. یکی کتاب اختیارات شاهنامه از علی بن احمد است که البتّه همانطور که مصحّح کتاب اشاره میکند، به احتمال زیاد به فرمان نظامالملک پدید آمده، امّا به ملکشاه تقدیم شده است (علی بن احمد، 1379: مقدّمه، 9). کتاب دیگر سیرالملوک (سیاستنامه) نظامالملک است که به درخواست وی نوشته شده (نظامالملک، 1383: 3-4). واضح است که چون این اثر به قصد آموزش حکمرانی برای وی تألیف شده است، نمیتوان آن را به معنای حمایتش از ادبیّات دانست.
شخصیّت سیاسی مهمّ این دوره، نظامالملک است. امیرمعزّی در پانزده قصیده وی را مدح کرده است (معزّی، 1318: 60، 235، 321، 370، 405، 427، 429، 448، 473، 477، 601، 615، 625، 626، 678). همچنین در دیوانی که از اشعار منسوب به لامعی جمعآوری شده است، سه قصیده در مدح وی وجود دارد (لامعی گرگانی، 2535: 60، 122، 135). بهغیر از این دو مورد، هیچ نشان دیگری مبنی بر حمایت وی از ادبیّات موجود نیست. بیعلاقگی نظامالملک به شعر فارسی تا اندازهای بود که حتی معزّی هم متوجّه آن شده بود و آشکارا از آن شکایت میکرد (نظامی عروضی، 1385: 66).
از میان رجال این دوره، مهمّترین شخص، طغانشاه بن البارسلان، برادر ملکشاه و حاکم هرات، است که ملکشاه او را به دلیل طغیانش، در قلعهای حبس کرد (نظامی عروضی، 1385: تعلیقات، 214). مثنوی یوسف و زلیخا، اثری است که برای وی نوشته شده است (مینوی، 1355: 52 ببـ). علاوه بر این، او از ممدوحان اصلی ازرقی است و در دیوانی که از اشعارِ بهجامانده از ازرقی منتشر شده است، دوازده قصیده در مدح وی وجود دارد (ازرقی هروی، 1336: 1، 11، 16، 27، 30، 46، 48، 51، 65، 74، 90، 92). وی در دو جای دیوانش اشاره میکند که کتاب سندباد نامه را برای طغانشاه نظم کرده بوده است. اگر گفتة عوفی درست باشد، او کتاب الفیه و شلفیهای هم برای همین پادشاه به نظم درآورده بوده است (ازرقی هروی، 1336: مقدّمه، 11، 12). چهارمقاله نام هفت شاعری را که در دربار وی بودهاند میآورد: ازرقی هروی، ابوعبدالله قرشی، ابومنصور بایوسف، شجاعی نسوی، احمد بدیهی، حقیقی، نسیمی. همچنین اضافه میکند که او در میان آلسلجوق از همه شعردوستتر بود (نظامی عروضی، 1385: 69). نفیسی نام دو شاعر دیگر را هم به این تعداد اضافه میکند: صفیالدّین یزدی و کافی خراسانی معروف به کافرک (ازرقی هروی، 1336: مقدّمه، 8). حکایتی هم که در چهارمقاله نقل شده، نشان میدهد که طغانشاه، هم به شاعران علاقه داشته و هم زبان فارسی را خوب میفهمیده است (نظامی عروضی، 1385: 69).
شخصیّت دیگر، علی بن طاهر، از اشراف سبزوار است. منظومة علینامه که به سال 482 سروده شده، به وی تقدیم شده است. شکّی نیست که هدفش از حمایت چنین کتابی، علاقة مذهبی بوده است (ربیع، 1389: مقدّمه، 26). همچنین باید از علی بن محمّد بن سری ـ که احتمالاً وزیر طغانشاه بوده است ـ نام برد که ازرقی هفت قصیده در مدحش دارد (ازرقی هروی، 1336: 3، 21، 32، 64، 72، 87، 93).
شاعری که بیش از هر کس دیگر، رجال این دوره را مدح میکند، معزّی است. از میان ممدوحان او باید به این موارد اشاره کرد: سیّدالرّؤسا ابوالمحاسن محمّد بن فضلالله از مخالفان نظامالملک: سیزده قصیده (معزّی، 1318: 17، 81، 119، 239، 262، 399، 421، 424، 608، 632، 719، 730، 738). شرفالملک ابوسعد محمّد بن منصور مستوفی خوارزمی، مستوفی دورة البارسلان و بیشتر دوران ملکشاه: یازده قصیده و یک مسمّط (همان: 21، 23، 57، 317، 389، 401، 425، 431، 513، 609، 622، 656، 768). ارسلان ارغو بن البارسلان، از درباریان این دوره: چهارده قصیده (همان: 88، 171، 214، 216، 218، 219، 338، 359، 375، 440، 525، 672، 822، 824). برای هیچیک از رجال دیگر این دوره، بیش از دو سه مدح سروده نشده است و تقریباً همة این اشخاص، از درباریان ملکشاه بودهاند (همان: 27، 29، 33، 36، 134، 265، 365، 398، 403، 456، 459، 630، 634، 636).
دورة برکیارق و محمّد
به نظر میآید برکیارق (487-498) و محمّد (498-511) به نسبت پیشینیان خود، علاقة بسیار بیشتری به علوم و ادبیّات داشتهاند. بهغیر از هشت قصیدهای که معزّی برای برکیارق گفته، «رسالةالشّبکه» از ابوحاتم اسفزاری هم برای وی نوشته شده است (معزّی، 1318: 118، 164، 169، 340، 344، 346، 577، 579؛ صفا، 1381: 969). سه جلد از مهمّترین کتابهای دورة سلجوقی یعنی بهمننامه و کوشنامه و فارسنامة ابن بلخی هم به محمّد تقدیم شده است (ایرانشان، 1370: مقدّمه، 13-16؛ همان، 1377: مقدّمه، 43؛ ابن بلخی، 1374: مقدّمه، 2-3). نکتة جالب توجّه اینکه «رسالةالشّبکه» و فارسنامه برای پاسخ به پرسشهای برکیارق و محمّد از نویسنده، نوشته شدهاند (صفا، 1381: 969؛ ابن بلخی، 1374: مقدّمه، 2-3). این مسئله نهایت علاقهمندی این دو فرزند ملکشاه را به علوم نشان میدهد. میتوان نتیجه گرفت که آنها خودشان هم تحصیلات عالی داشتهاند که این مسائل برایشان مطرح میشده و به دنبال پاسخ آن، دستور تألیف کتابی را میدادهاند. این مسئله هم که در دربار محمّد خبری از شاعران مدّاح نیست و با اینکه وی حامی علم و ادب بوده، هیچ شاعری او را مدح نگفته، تأمّلبرانگیز است. احتمال اینکه هیچ کدام از اشعار مدحی که در مدح وی سروده شده به دست ما نرسیده باشد، بسیار کم است؛ بهخصوص با در نظر گرفتن تعداد زیاد اشعار مدحی که از مدح دیگر پادشاهان روزگار وی باقی مانده است. اگر این احتمال را بپذیریم که وی شخصاً علاقهای به مدح نداشته و ترجیح میداده برایش کتابهای مفیدتری تألیف کنند، باید اذعان کنیم که او در مرتبة بسیار والایی از فرهیختگی قرار داشته که در میان حاکمان، بسیار نادر است.
فخرالملک فرزند نظمالملک و وزیر برکیارق و سنجر، از حامیان جدّی علم و ادب در این دوره است و بر خلاف پدرش از تولید آثار علمی و ادبی به زبان فارسی حمایت میکرده است. وی در دیوان معزّی (1318: 83، 130، 132، 160، 161، 173، 178، 189، 240، 242، 246، 248، 253، 255، 258، 261، 356، 410، 412، 419، 432، 467، 469، 472، 587، 593، 595، 603، 629، 662، 686، 736، 741، 792)، بعد از ملکشاه و سنجر، بیش از هر کس دیگری مدح شده است؛ یعنی 34 مرتبه. همچنین بیشتر اشعار بهجامانده از ابوالمعالی رازی در مدح وی است (صفا، 1381: 602). رساله در علم کلّیّات یا روضةالقلوب از خیّام و همچنین رسالة کائناتجو از ابوحاتم اسفزاری هم برای وی نوشته شده است (صفا، 1381: 916؛ اسفزاری، 2536: مقدّمه، 24-25). مؤیّدالملک، برادر فخرالملک و رئیس دیوان طغرا در دربار ملکشاه، در پانزده قصیدة معزّی، مدح شده است (معزّی، 1318: 53، 56، 62، 180، 251، 423، 436، 458، 606، 648، 682، 689، 692، 728، 794). رجال دورة این دو پادشاه، هیچ حمایت جدّی از شاعران نکردهاند و اشعاری که برایشان گفته شده، از دو سه مورد بیشتر نیست (جَبَلی، 2536: 174؛ انوری، 1376: 104 و 121؛ معزّی، 1318: 187، 213، 696).
دورة سنجر
واضح است کـه سنجرْ حامی جـدّی ادبیّات بوده است. از چند قصیدة معدودی کـه سوزنی (1338: 113 و 186 و 282) و سیّد حسن غزنوی (1362: 28، 39، 63) برای وی سرودهاند که بگذریم، باید از 59 قصیدهای که در دیوان معزّی (1318: 3، 6، 16، 86، 88، 98، 99، 109، 111، 112، 136، 150، 151، 160، 161، 162، 176، 193، 194، 195، 196، 198، 202، 203، 205، 274، 280، 283، 284، 286، 349، 351، 354، 356، 377، 418، 444، 488، 491، 494، 501، 515، 518، 520، 554، 573، 583، 586، 589، 590، 646، 695، 697، 714، 716، 717، 725، 747، 761) در مدح اوست و همچنین 22 قصیدة عبدالواسع جَبَلی (2536: 17، 27، 62، 114، 122، 127، 138، 182، 190، 196، 199، 204، 211، 338، 346، 351، 356، 359، 364، 370، 399، 403) و 16 شعر انوری (1376: 86، 96، 116، 130، 135، 190، 408، 426، 427، 431، 476، 539، 610، 699، 713) و 12 قصیدة ادیب صابر (1385: 5، 52، 66، 79، 129، 139، 168، 172، 189، 249، 271، 280) نام برد. علاوه بر این، در تذکرهها، از سمائی و کمالی و فتوحی و ابوالحسن طلحه نیز در مقام شاعران عصر سنجر یاد شده است و احتمالاً انتساب آنان به دربار سنجر درست باشد (صفا، 1381: 681، 685، 688، 690 ببـ).
یکی از کتابهایی که به اسم وی نوشته شده، نصیحةالملوک غزّالی است. با این حال، معلوم نیست که سنجر را تا چه حدّ میتوان حامی این کتاب به حساب آورد. از یک طرف شکّ و تردیدهایی وجود دارد دربارة اینکه آیا این کتاب برای سنجر نوشته شده یا محمّد بن ملکشاه (غزّالی، 1361: مقدّمه، 119 و 127). از سوی دیگر، با توجّه به عظمت مقامی که غزّالی در مقام مدرّس نظامیّه داشته و نیز احوالاتی که از وی سراغ داریم، بعید است که در ازای تألیف کتاب، صلهای گرفته باشد. از کتاب دیگری هم که به فرمان سنجر نوشته شده خبر داریم که نوشتة اسماعیل باخرزی، از دانشمندان عصر سنجر، است که کتاب اختیاراتی به فرمان سلطان سنجر نوشته و در آن از مسائل گوناگون صحبت کرده است (اسفزاری، 2536: مقدّمه، 24).
شفیعی کدکنی (1386: 266) دربارة حمایت سنجر از اشعار مدحی، مینویسد: «با اطمینان تمام میتوان گفت که سنجر که شعردوستترین افراد خاندان سلجوقی بوده، کوچکترین ارتباطی نمیتوانسته با این اشعار برقرار کند»؛ شاید بهتر باشد شخص سنجر را تا حدّی از چنین قضاوتی بر کنار بدانیم. نمیتوان فقط به دلیل ترک بودن، اشخاصی مثل او را به نداشتن ذوق و فهم علمی و ادبی متّهم کرد. گذشته از تمام موارد ذکر شده، یکی از دو شعر سنایی برای او، در واقع پاسخ به سؤالی است که وی از سنایی کرده بود (سنایی، 1341: 85 و 467).
طاهر بن فخرالملک بن نظامالملک که از 528 به مدت بیست سال وزیر سنجر بود، از حامیان ادبیّات فارسی بوده است. گذشته از کتاب عتبةالکتبة که به فرمان وی گردآوری شده است، انوری هم 37 شعر در مدح وی دارد (جوینی، 1384: مقدّمه، 5 و 6؛ انوری، 1376: 1، 13، 29، 41، 60، 71، 100، 113، 129، 178، 205، 229، 235، 248، 256، 294، 298، 303، 307، 332، 343، 393، 443، 49، 67، 123، 182، 243، 264، 315، 423، 516، 523، 527، 559، 581، 582). گذشته از وی، باید تعدای از وزیران سنجر را هم نام برد که گویا فقط حامی معزّی بودهاند، نظیر شهابالاسلام ابوالمحاسن عبدالرّزاق، برادرزادة نظامالملک، و کیا مجیرالدّوله علی بن حسین اردستانی و شرفالدّین ابوطاهر سعد بن علی بن عیسی قمی، که دو تن اوّل در هشت قصیده و سومی در یازده قصیده مدح شدهاند (معزّی، 1318: 174، 301، 303، 380، 461، 463، 484، 559، 42، 70، 360، 363، 391، 409، 618، 623، 104، 306، 384، 396، 486، 562، 597، 722، 726). تعداد قصاید در مدح دیگر وزیران سنجر دو یا سه مورد بیشتر نیست (همان: 68، 157، 567؛ سنایی، 1341: 474؛ انوری، 1376: 223). معزّی (1318: 7، 100، 101، 115، 156، 291، 492، 555، 557، 712) در مدح تاجالدّین خاتون، مادر سنجر، هم ده قصیده سروده است.
رجال دورة سنجر نیز نسبتاً بیش از رجال دورههای دیگر، از ادبیّات حمایت کردهاند. از میان آنان باید بهویژه از اسماعیل بن محمّد گیلکی، رئیس باطنیّه در جنوب خراسان، نام برد که علاوه بر یک قصیدة عبدالواسع (2536: 647) و چهار شعر امیرمعزّی (1318: 125، 382، 667، 756) که در مدحش وجود دارد، عثمان مختاری، مثنوی هنرنامة یمینی را برایش سروده است (همایی، 1361: 292). همچنین رسالة اعتقاد اهل سنّت و جماعت به فرمان امیر ابوالفضل سیستانی، حاکم سمرقند، تألیف شده است (صفا، 1381: 942). ابوالحسن عمرانی، از نزدیکان سنجر، و عمادالدّین پیروزشاه، حاکم بلخ به دستور سنجر، از حامیان اصلی انوری بودند و انوری برای هر کدام به ترتیب شانزده (انوری، 1376: 23، 79، 119، 279، 521، 529، 534، 548، 619، 624، 670، 717، 729، 955، 982، 1038) و دوازده شعر (همان: 3، 9، 38، 90، 106، 336، 396، 437، 439، 464، 492، 496) سروده است. انوری در مدّت ده سال اقامت در بلخ، پیوسته مرهون احسان جلالالدّین عمر بن مخلص، وزیر عمادالدّین پیروزشاه، بوده است (همان: مقدّمه، 55-56). مودود بن احمد عصمی، وزیر انشا و طغرای سنجر، از حامیان انوری (همان: 36، 143، 159، 250، 259، 312، 330، 355) و جبلی (2536: 98، 116، 120، 218، 387، 635) بود. قطبالدّین میرمیران منکبة سپهدار، حاکم هرات، و علی باربک الحاجب، از امرای سنجر، از حامیان اصلی جبلی بودند (جبلی، 2536: 26، 59، 66، 74، 102، 103، 105، 291، 295، 304، 380، 419، 436، 437، 55، 93، 94، 118، 182، 222، 265، 336، 384، 630). از دیگر اشخاص این دوره باید از علی بن جعفر علوی نقیب ترمذ نام برد که ادیب صابر به دستگاه او اختصاص داشته است (ادیب صابر، 1385: 223، 266، 271، 284، 292، 305). از این افراد هم باید نام برد: مجدالدّین بوطالب ابینعمه، نقیب علویان بلخ، هشت شعر (انوری، 1376: 8، 46، 339، 377، 446، 524، 528، 595). علی بن سعید تاجالمعانی بیهقی، نایب وزیر سعدالدّین محمّد، و بعدتر فخرالملک بن نظامالملک: شش قصیده (معزّی، 1318: 6، 336، 413، 612، 658، 724). نصر بن خلف، حاکم سیستان به دستور سنجر، پنج قصیده (جبلی، 2536: 64، 134، 229، 311، 318). علاوه بر این عدّه، فهرست بلندبالایی از اشخاصی وجود دارد که انوری یا عبدالواسع جبلی کمتر از چهار شعر برایشان سرودهاند و امکان نام بردن از همة آنان وجود ندارد. بیشتر این افراد از درباریان و امرای سنجر بودهاند و چند نفری هم از حاکمان و بزرگان شهرها.
مسئلهای کـه به وضوح در ایـن دوره شاهد آن هستیم، پراکندگی مراکز قدرت است. در واقع تمرکز قدرت، در این دوره، از دربار خارج میشود و بسیاری از امیران و حاکمان شهرها، حکومتی دارند که تا اندازة زیادی مستقلّ از دربار است و به همین دلیل هم مراکز حمایت از فرهنگ بهجای اینکه در دربار متمرکز باشد، در دست همین قدرتمندان محلّی است. به همین سبب، خیلی از ممدوحان شاعران این دوره ناشناختهاند (برای مثال ممدوحان انوری، نک. انوری، 1376: مقدّمه، 33). این متمرکز نبودن قدرت در دورة پس از مرگ سنجر که هر کدام از امرای وی در گوشهای حکومتی مستقلّ برای خود درست میکنند، شدیدتر است. تعداد اشعار در مدح اغلب این افراد بسیار کم است و در مدح خیلی از آنان فقط یک یا دو قصیده وجود دارد. بیگمان بخشش این افراد به شاعران چندان زیاد نبوده است و شعرا پس از یکی دو شعری که برای آنان فرستادهاند، دیگر نزد آنها بازنگشتهاند. ازآنجاکه برخی از این اشخاص خود جایگاه اجتماعی و اقتصادی چندان بالایی نداشتهاند، عجیب نیست که توانایی چندانی هم در حمایت از شاعران نداشتهاند. البتّه از میان این اشخاص، هستند کسانی که از سر علاقة شخصی، صلههای زیادی به شاعران میبخشند؛ از جمله عمادالدّین پیروزشاه و قطبالدّین میرمیران منکبة سپهدار که از آنان نام برده شد، ولی واضح است که چنین کاری را نمیتوان یک سنّت عمومی در این دوره به حساب آورد و فقط محدود به چند استثناست.
نکتة دیگر، وضع شاعران این دوره است. واضح است که هیچ کدام از این ممدوحانی را که هر یک فقط در دو یا سه قصیده مدح شدهاند، نمیتوان حامی ادبیّات و شعر دانست. در واقع، شاعران برای آزمودن سخاوت آنان، چند قصیده برایشان فرستادهاند، ولی خیلی زود ناامید شدهاند. شاعران این دوره برای گذران زندگی ناچار بودند مدام میان این بزرگان در حال رفتوآمد و مدیحهگویی باشند تا شاید بتوانند از دست آنان صلتی بگیرند؛ اگرچه در بیشتر موارد راه به جایی نمیبردند. مسئلة جالب توجّه دیگر در این دوره، محدود شدن تولیدات ادبی به «شعر مدحی» است. به زحمت میتوان بهجز چند نمونه از کتابهایی که ذکر شد، اثری غیر مدحی به دست آورد که با حمایت دربار و یا افراد وابسته به آن نوشته شده باشد. گویا در دورة شصتسالة حکومت سنجر، در میان این همه امیر و وزیر و حاکم محلّی، کسی علاقهای به انواع دیگر ادبیّات و حتّی سایر اقسام علم نداشته است.
دورة جانشینان سنجر
در دربار جانشینان سنجر نیز نشان چندانی از حمایت از آثار ادبی دیده نمیشود. برای سلیمانشاه بن محمّد بن ملکشاه که در 555-556 مدّتی وی را به حکومت برداشتند، دو قصیده از انوری (1376: 115 و 334) و دو قصیده هم از سیّد حسن غزنوی (1362: 9) و ادیب صابر (1385: 88) به دست ما رسیده است. تنها کسی که شاید تا حدّی قابل بحث باشد، محمود بن ارسلانخان محمّد، خواهرزادة سنجر، است که ابتدا به حکم سنجر حاکم سمرقند شد و بعد هم به مدّت پنج سال جانشین سنجر و در حال کشمکش با دیگر امرا بود. بهغیر از یک قصیدة انوری (1376: 468) و دو قصیدة سوزنی (1338: 20 و 109)، احتمالاً عمعق (1389: 72، 75) هم دو قصیده برای وی گفته است. آنچه مهمّ است اینکه سیّد حسن غزنوی علاوه بر پنج قصیدهای که در مدح او سروده است، وصیّت کرده بود که تمام آثارش را به نام وی جمعآوری کنند (غزنوی، 1362: 2، 54، 117، 191، 193، 194)؛ مسئلهای که به وضوح، حمایت او را از ادبیّات ثابت میکند. نکتة شایان ذکر دربارة این شخص، این است که وی فرزند ارسلانخان محمّد (495-524)، از پادشاهان آلافراسیاب، و در عین حال خواهرزادة سنجر است (سوزنی سمرقندی، 1338: 19). بدین ترتیب او را باید در زمرة آلافراسیاب دانست، نه سلجوقیان. واضح است که سنجر به دلایل سیاسی، خواهر خود را به ازدواج پدر او درآورده بوده است؛ بعد هم به سبب اینکه گمان میکرده آلافراسیاب از او در برابر امرای قدرتمند دیگر پشتیبانی خواهند کرد، او را به جانشینی خود برگزیده است. نمیتوان او را از سلجوقیان به حساب آورد؛ بهخصوص که ایّام عمر وی در سمرقند و نزد آلافراسیاب سپری شده، نه نزد سلجوقیان. حتّی شاعرانی که وی را ستودهاند، اختصاصاً شاعران دربار آلافراسیاب هستند (صفا، 1381: 628 و 796).
سلجوقیان عراق
فرزندان محمّد بن ملکشاه بر خلاف پدرشان حامی ادبیّات نبودهاند. اگرچه بهمننامه به نام محمود (511-525) نوشته شده است، حامی اصلی این کتاب همان پدر او محمّد بن ملکشاه است که کتاب دیگر ایرانشان یعنی کوشنامه هم به نام وی سروده شده است (ایرانشان، 1370: مقدّمه، 13-16). آوردن نام محمود احتمالاً فقط به سبب احترام است. بهجز دو قصیدة معزّی (1318: 152 و 155)، هیچ شعر دیگری که برای وی سروده شده باشد، یافت نشد. عمادی شهریاری (1381: 43) گویا به دستگاه طغرل (525-527) اختصاص داشته است. از وی اشعار زیادی باقی نمانده و نمیتوان بر اساس آنها اظهار نظری کرد؛ در دیوانی هم که از شعرهای بازمانده از وی انتشار یافته است، هیچیک از قصاید عنوان ندارد و نمیتوان تشخیص داد برای چه کسی گفته شده است. برای مسعود (529-547)، فرزند دیگر محمّد، هم فقط سیّد حسن غزنوی (1362: 211) یک ترجیعبند در مرثیة او گفته است. سیّد حسن غزنوی (همان: 214) یک قصیده برای تهنیت جلوس ملکشاه (547-547)، فرزند محمود که فقط چند ماه بر سلطنت بود، سروده و انوری (1376: 404) هم فقط یک قصیده در مدحش دارد. فرزند دیگر محمود، محمّد (547-554)، احتمال دارد که اندک حمایتی از ادبیّات کرده باشد. خاقانی سه قصیدة فارسی و یک قصیدة عربی در مدح وی دارد و در تحفةالعراقین هم مدح شده است (خاقانی شروانی، 1388: 190-195 و مقدّمه، 41). با این حال، قصاید وی منحصر به زمانی است که خاقانی به سفر حجّ میرفته و از قلمرو محمّد نیز ردّ شده است. احتمالاً این قصاید فقط از روی نیاز گفته شدهاند؛ چه، در غیر این صورت باید در زمانهای دیگر هم به مدح او میپرداخت. گذشته از این، جز یک قصیده از اثیرالدّین اخسیکتی (1337: مقدّمه، 83)، شعر دیگری در مدح وی دیده نشد. اخسیکتی (همان: 21، 55، 75، 104، 139، 159) در مدح چند تن از وزیران و امرای محمّد هم یکی دو شعر گفته است. خاقانی (1388: مقدّمه، 41) و اخسیکتی (1337: 130 و 302) و جمالالدّین اصفهانی (1362: 109 و 112) برای ارسلانشاه بن طغرل (555-571) مدح گفتهاند و اگرچه تعداد این مدایح پنج تا بیشتر نیست، شاید نشاندهندة علاقة او به ادبیّات باشد. از یکی از رجال دورة او نیز خبر داریم که حمایت نسبتاً خوبی از شاعران کرده است. این شخص، فخرالدّین عربشاه، پادشاه قهستان، است که هم راوندی میگوید چند سال در منزلش از محضر دانشمندان علم میاندوخته و هم اخسیکتی (1337: مقدّمه، 89-90) خود را «شاعر خاصّ فخر دین» دانسته و گویا در همدان و قهستان چند سال در دستگاه او بوده است. در دیوان اخسیکتی (همان: 156، 166، 196، 223، 274، 284، 286، 289، 321، 366، 463)، یازده قصیده برای وی و فرزندانش سروده شده و ظهیر فاریابی (1380: 212) هم در یک قصیده وی را ستوده است. اگر قول راوندی ـ که شمسالدّین شستکله را امیرالشّعرای دربار طغرل بن ارسلان (571-590) دانسته ـ درست باشد، ممکن است در دربار وی شاعران دیگری هم بوده باشند (صفا، 1381: 2/852). با توجّه به اینکه فقط سه قصیده از جمالالدّین عبدالرّزاق (1362: 53 و 158) و ظهیر فاریابی (1380: 119) در مدح وی وجود دارد و در ضمن از شستکله هم اشعاری جز چند شعر منقول در تذکرهها باقی نمانده است، نمیتوان در این باره داوری کرد. اخسیکتی (1337: 92، 98، 120، 195، 207، 282) برای هر یک از رجال عصر او بیش از یک قصیده نگفته است.
به طور کلّی، سلاجقة عراق را که بعد از محمّد بن ملکشاه به قدرت رسیدهاند، نمیتوان چندان حامی ادبیّات دانست. تعداد شعرهایی که شاعرانی مانند اثیر اخسیکتی و جمالالدّین عبدالرّزاق و ظهیر فاریابی در مدح آنان و همچنین درباریانشان دارند، بیش از دو یا سه مورد نمیشود. اغلب این شاعران، مدح دیگر دربارها و یا رجال محلّی را به مدح سلاجقه ترجیح میدادهاند؛ برای مثال، خاقانی دربار پادشاهان محلّی و حتّی عدّهای از متنفّذان محلّی در شمال غرب ایران را به سلاجقة عراق ترجیح داده و تمام آنچه در مدح سلاجقة عراق گفته، محدود به چند قصیده است که در سفر حجّ برایشان سروده است؛ ضمن اینکه قصیدهای هم برای آنان نفرستاده است. وی که در دربار سلاجقة عراق حضور داشته، قطعاً از نحوة برخورد ایشان با ادبا و نویسندگان کاملاً آگاه بوده است. ممدوحان اصلی ظهیر فاریابی (1380: مقدّمه، 309-315) نیز از ایلدگزیان و آلباوند و سلاجقة روم هستند و اگر میخواست کسانی را در قلمرو سلجوقیان عراق مدح کند، این عدّه، خجندیان اصفهان و آلصاعد و تعدادی از قدرتمندان محلّی در قلمرو سلاجقة عراق بودند و برای خود طغرل بن ارسلان بیش از یک قصیده ندارد. جمالالدّین اصفهانی هم فقط دو قصیده برای طغرل و دو قصیده برای فرزندش، ارسلان، دارد که در مقایسه با تعداد اشعاری که مثلاً برای خجندیان و آلصاعد دارد، خیلی ناچیز است. مسئلة بسیار مهمّ دربارة دورة پایانی حکومت سلاجقة عراق، قدرت اتابکان است. به نظر میرسد در پایان این دوره و زمانی که اتابکانْ قدرت واقعی را در دست داشتند، کار حمایت از فرهنگ هم به عهدة ایشان بوده است؛ برای نمونه، ظهیر فاریابی (همان: 393) که در قلمرو آنان بوده است، بیش از هر کسی ایلدگزیان را مدح میگوید و فقط یک قصیده در مدح طغرل بن ارسلان دارد. نمونة دیگر چنین مواردی، خسرو و شیرین نظامی است. نظامی (1376: مقدّمه، 8) منظومة خسرو و شیرین خود را به نام حاکم سلجوقی، طغرل بن ارسلان، نمیکند و ترجیح میدهد آن را به نام محمّد جهانپهلوان بن ایلدگز کند. منظومة فرامرزنامه هم به احتمال زیاد برای همین شخص سروده شده است (نحوی، 1381: 133). اتابکان ـ که بر خلاف سلاجقة عراق از اشعار غیر مدحی هم حمایت میکردهاند ـ به وضوح حامیان بهتری برای شاعران و نویسندگان بودهاند.
قاوردیان کرمان
قاوردیان کرمان نیز همانند بیشتر سلجوقیان، علاقهای به حمایت از ادبیّات فارسی نشان ندادهاند. شاید فقط امیرانشاه بن قاورد را بتوان نام برد که از ممدوحان اصلی ازرقی هروی بوده است و ده قصیدة ازرقی (1336: 13، 18، 26، 31، 68، 70، 78، 81، 85، 88) در مدح وی است. برهانی هم به شهادت تاریخ سلاجقة کرمان، مدّاح مکرم بن علا، وزیر بانفوذ قاوردیان بوده است (معین، 1327: 9). با این حال، معزّی (1318: 506) فقط یک قصیده در مدح او دارد. حاکمان بعدی قاوردی نیز علاقهای به حمایت از ادبیّات فارسی نشان نمیدهند. یک مثال بسیار روشن، عثمان مختاری است که نزدیک سه سال در دربار آنان بوده و سرگذشتش شاهد گویایی است از بیتفاوتی این سلسله به شعرا. آنچه باعث شده مختاری به دربار قاوردیان کرمان برود ـ همانطور که همایی (1361: 256) اشاره میکند ـ وجود بقایای شاهزادگان آلبویه در کرمان است. به همین دلیل هم مختاری (1341: 21، 420، 429؛ همان: 42، 76، 105، 451، 476، 521، 541) در مدّت سه سال اقامت در کرمان فقط سه قصیده در مدح ارسلانشاه بن کرمانشاه سروده است، درحالیکه در مدح عضدالدّولة بویی دوم، امیرالامرای وی، شش قصیده و یک ترکیب بند دارد. مختاری پس از دوسالونیم که در کرمان میماند، با وجود وعدههایی که به او داده شده بود، فقیر و بیچیز میشود و برای آنکه خرج سفر به غزنین را تأمین کند، دایم به برخی از درباریان متوسّل میشود که شفاعتش را نزد شاه کنند. سرانجام هم همان عضدالدّولة بویی به دادش میرسد و وسایل بازگشتش را مهیّا میکند و او با ناخشنودیْ کرمان را ترک میگوید (همایی، 1361: 259-263). در میان دیگر حاکمان قاوردی، بهجز یک قصیدهای که عبدالواسع جبلی (2536: 148) برای سلجوقشاه بن ارسلانشاه سروده است، نشانی از حمایتی پیدا نشد.
بخش دوم: تحلیل بر اساس طبقة اجتماعی و سیاسی حامیان
در اینجا برای آنکه نشان دهیم هر یک از طبقات سیاسی تا چه اندازه از ادبیّات حمایت میکردهاند، آنها را در این گروهها تقسیمبندی میکنیم: شاهان، وزیران، حاکمان شهرها و کارکنانشان، کارکنان دیوانی، علویان، امرای لشکری. دربارة پادشاهان این دوره باید گفت اگرچه به لحاظ کمّی، بیشترین تعداد اشعار به آنان تقدیم شده است، فقط استثناهایی که در این دوره از ادبیّات حمایت کردهاند، برکیارق و محمّد و سنجر هستند. وزیران این دوره نیز بر خلاف آنچه در دورههای پیشتر شاهد بودهایم و از آنان انتظار میرود، جز چند مورد، حمایت چندانی از ادبیّات نکردهاند. از میان آنان فقط میتوان فرزندان نظامالملک را استثنا کرد. وزیران متعدّد سنجر با اینکه بهجز یکی یعنی کاشغری، بقیّه همه ایرانی بودهاند، باز هم علاقة چندانی به حمایت از شاعران نشان ندادهاند. اوضاع وزیران سلاجقة عراق از این هم بدتر است و برای اغلب قریب به اتّفاق آنان، بیش از یکی دو شعر گفته نشده. یگانه گروهی که در این دوره نقطة امیدی برای شاعران و نویسنگان بودهاند، حاکمان شهرها بودهاند. اگرچه با وجود تعداد زیاد این عدّه، خیلی از آنان علاقهای به حمایت از آثار ادبی نداشتهاند، در میان آنان حامیان نسبتاً خوبی میتوان پیدا کرد. به نظر میآید قدرت گرفتن طبقهای از حاکمان شهری در این دوره، یکی از اتّفاقات مثبتی است که برای ادبیّات روی داده است. در نبود حمایت متمرکز دربار، این دربارهای کوچک امیران و حاکمان، تنها کورسوی امید شاعران بوده است. با این حال، حمایت این دربارهای کوچک از ادبیّات در مقیاسی بسیار کوچک اتّفاق میافتد. بیشتر این دربارها حتّی به فرض علاقه، فقط توانستهاند برای مدّت محدودی زندگی شاعران را تأمین کنند. تعداد افراد دیوانی که از شاعران حمایت کردهاند، بسیار ناچیز است. با توجّه به اینکه آنان اغلب از باسوادترین و تحصیلکردهترین افراد زمان خود بودهاند، انتظار میرفت حمایت بسیار بیشتری از ادبیّات کنند، ولی تعدادشان آنقدر کم است که میتوان آنان را نادیده گرفت؛ فقط چند مورد استثنا مانند شرفالملک مستوفی خوارزمی و یا مودود احمد عصمی یافت میشود. گروه دیگری که درخور ذکر است، شیعیاناند. این گروه به موازات قدرت سیاسی که پیدا میکرد، از آثار ادبی حمایت میکرد. به نظر میرسد شیعیانْ بیشتر از کتابهایی که با مقاصدشان هماهنگی داشته است، حمایت میکردهاند؛ اگرچه از منظومههای شعری نظیر هنرنامة یمینی نیز حمایت کردهاند. از میان امیران لشکری، یکی دو نفر نظیر علی باربک الحاجب، از امرای سنجر، قابل ذکر هستند؛ مسئلهای که با توجّه به روحیّة آنها چندان عجیب نیست. با این حال تعدادی از همین امرا زمانی که به حکومت منطقهای میرسیدهاند، از شاعران حمایت میکردهاند. این نکته را هم باید ذکر کرد که تعداد آثاری که در این دوره با حمایت اشخاصی خارج از دربار نوشته شده است، محدود به همین چند مورد است.
دربارة ایرانی یا ترک بودن حامیان ادبیّات در این دوره باید گفت بهغیر از شاهان، تعداد خیلی کمی از ترکان، حامی ادبیّات بودهاند. به نظر میآید باید نظر تِتلی (2009: 29) را پذیرفت که میگوید:
افراد خاندانهای حاکم، تنها ترکانی بودند که از شعر حمایت میکردند. اینکه آنها تا چه اندازه به شعر علاقه داشتند یا حتّی آن را میفهمیدهاند، نامعلوم است. آنها فقط گوش دادن به اشعاری که در مدحشان سروده شده و پاداش دادن به آن را به عنوان بخشی از مراسم دربار و بخشی از وظایف پادشاه پذیرفته بودند. آنها بیشتر وظیفة خود را شرکت در جنگ و یا مراسم بزم میدانستند.
با وجود این، ابداً نمیتوان حمایت نکردن از شعر در این دوره را فقط به سبب وجود ترکان دانست. ایرانیان بسیاری که در دربار بودند ـ از وزیران گرفته تا دیوانیان و امیران و حاکمان شهرها ـ و به هر دلیلی از ادبیّات و علوم حمایت نمیکردند، شاید بسیار بیشتر از ترکان مقصّر باشند که از رسوم دربارهای ایرانی آگاه نبودند. فهرست بلندبالایی از ایرانیانی که هیچ حمایتی از شاعران نکردهاند و آنان را از خود راندهاند، بهترین گواه این موضوع است.
نتیجه
بیشتر سلجوقیان را نمیتوان چندان حامی ادبیّات فارسی دانست. بهجز چند استثنا، در بیشتر ایـن دوره، شاهان و وزیران و دیگر درباریان، توجّه خیلی اندکی به شاعران و نویسندگان داشتهاند. این حمایت نکردن بهخصوص در مقایسه با دورههای قبلی ـ مانند دورة سامانیان و غزنویان ـ بسیار چشمگیر است. اگر بیتوجّهی طغرل را بتوان به پای مشکلات سیاسی گذاشت، در دوران بعد از او باید انتظار حمایت از شاعران را داشت. با این حال، حتّی در دربار ملکشاه هم جز امیر معزّی، هیچ شاعر دیگری وجود نداشته است. نظامالملک که در جایگاه یک وزیر ایرانی کاردان میبایست به شاعران رسیدگی کند، آشکارا به ایشان بیتوجّه بود. فرزندان ملکشاه ـ یعنی برکیارق و محمّد ـ و نیز وزیرانشان که فرزندان نظامالملک بودند، بیشترین علاقه را به مسائل فرهنگی نشان میدهند. سنجر از مهمّترین حامیان ادبیّات در دورة سلجوقی است. تعداد شاعرانی که او را مدح گفتهاند، یادآور دربار محمود غزنوی است. در دورة جانشینان سنجر هم تنها استثنا، محمود بن ارسلانخان، خواهرزادة سنجر، است که در دورة کوتاه حکومتش حمایت مقبولی از شاعران کرد؛ هر چند وی را باید از آلافراسیاب به حساب آورد. حمایت بیشتر سلاجقة عراق و وزیران و درباریانشان آنچنان اندک است که میتوان آن را نادیده گرفت. با اینکه شاعران بزرگی مانند خاقانی در مناطق مجاور آنها زندگی میکردند، هیچیک کوچکترین علاقهای به خدمت آنها نداشتهاند. حتّی شاعرانی که در قلمرو آنان بودند، همانند جمالالدّین اصفهانی و ظهیر فاریابی نیز مدح خاندانهای قدرتمند آلصاعد و یا خجندیان را به دربار آنان ترجیح میدادند. مسئلة مهمّ در پایان این دوره، قدرت اتابکان است که قدرت واقعی را به دست داشتند و حامیانِ به مراتب بهتری از سلجوقیان برای ادبیّات فارسی بودهاند. قاوردیان کرمان نیز همچون سلاجقة عراق به ادبیّات و شاعران، بسیار بیتوجّه بودهاند.
اگر آمار را ملاک قرار دهیم، باید بگوییم در این دوره، پادشاهان بیشتر از هر گروه دیگری از شعر مدحی حمایت کردهاند که با توجّه به شاعران مدّاحی نظیر امیر معزّی
ـ که امیرالشّعرای دربار بود و مهمّترین وظیفهاش ستایش شاه ـ مسئلة عجیبی نیست. بیشتر وزیران این دوره ـ بهجز چند استثنا همچون فرزندان نظامالملک ـ حمایتی از ادبیّات فارسی نکردهاند. حمایت عاملان دیوانی از ادبیّات فارسی نیز بسیار اندک است که با توجّه به اینکه اغلب آنان از فرهیختگان زمان خود بودهاند، عجیب است. امیران لشکری هم چندان توجّهی به شعر و ادبیّات نداشتهاند؛ هر چند همین اشخاص وقتی به حکومت شهری میرسیدهاند، گاه شاعران را در دربارشان میپذیرفتند. حاکمان شهرها مهمّترین گروهیاند که باید از آنان نام برد. تعداد کتابها و شعرهایی که به ایشان تقدیم شده، چندان زیاد نیست، ولی به علّت نوپا بودن، حائز اهمّیّت هستند. گذشته از اینکه در میان آنان، حامیان استواری برای ادبیّات میتوان یافت. از دیگر مراکز قدرتی که از ادبیّات حمایت کردند، باید به شیعیان و اسماعیلیان اشاره کرد که اگرچه در بعضی موارد فقط از آثار اعتقادی همفکران خود حمایت کردهاند، در میان ایشان هستند کسانی که به شعر مدحی و دیگر شکلهای ادبی هم علاقه نشان میدهند. ترک بودن خاندان حاکم، نقش چندانی در بیعلاقگی به ادبیّات فارسی نداشته و بیشتر کسانی که به شاعران بیمهری کردهاند، ایرانی بودهاند.